حسین(علیهالسلام) در آداب اجتماعی و حسن معاشرت با دور و نزدیك بلندپایه و بینظیر بود. عفو و گذشت از خصال آن حضرت بود.
جمالالدین محمد زرندی حنفی مدنی روایت كرده از علی بن حسین زینالعابدین از پدرش حسین(علیهماالسلام) که گفت: شنیدم میفرمود: اگر مردی به من دشنام دهد در این گوش و به گوش راستش اشاره فرمود و عذر بیاورد در گوش دیگرم عذر او را میپذیرم برای اینكه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) حدیث كرد مرا كه شنید، جدّم پیغمبر(ص) فرمود:
«وارد حوض (كوثر) نمیشود كسی كه عذر را نپذیرد، خواه عذرآور حقّ بگوید یا باطل».
حسین(علیهالسلام) با فرزندان و بانوان و با كسان و اهلبیت خود در نهایت ادب، محبّت، رحمت، مهربانی و انس و مودّت زندگی میکرد.
ابنقتیبه روایت كرده: مردی خدمت حضرت امامحسن(علیهالسلام) آمد، و از آن حضرت درخواست چیزی كرد. حضرت فرمود: «سؤال شایسته نیست مگر برای وام سنگین یا فقر خواركننده یا دیه و تاوانی كه ادانكردن آن سبب رسوایی شود». عرض كرد: نیامدم به خدمت شما مگر برای یكی از آنها. حضرت فرمان داد صد دینار به او دادند.
سپس آن مرد خدمت حسین(علیهالسلام) رفت و از آن حضرت نیز سؤال كرد، حسین(علیهالسلام) هم همان سخن برادرش را به او فرمود و همان پاسخ را شنید، سپس پرسید، برادرم به تو چقدر داد؟ عرض كرد. صد دینار. حسین(علیهالسلام) نودونه دینار به او عطا كرد؛ زیرا نخواست با برادرش برابری كرده باشد.[2]
یاقوت مستعصمی از انس روایت كرده كه گفت: در خدمت حسین(علیهالسلام) بودم، كنیزكی دستهگلی برای آن حضرت آورد، حسین(علیهالسلام) فرمود:
«تو برای خدا آزادی».
گفتم: كنیزكی یك دستهگل برایت آورده او را آزاد میكنی؟ فرمود: اینچنین خدا به ما ادب آموخته است كه فرمود:
و نیكوتر از این دستهگل آزادساختن او بود.[4]
عقّاد بعد از آنكه این شعر را از آن حضرت نقل كرده است:
لَعَمْرُكَ إِنَّنِی لأَحَبُّ دَاراً |
|
تَكُونُ بِهَا سَكَیْنَةُ وَالرُّبَابُ |
«به جان تو سوگند! آن خانهای را كه سكینه و رباب در آن باشند دوست دارم. آن دو را دوست دارم و بیشتر مالم را نثار آنان میكنم و كسی نمیتواند مرا بر این دوستی ملامت كند».
میگوید: حسین(علیهالسلام) از آن كسان بود كه به فرزندان خود محكمترین علائق مهر و محبّت را دارا هستند، و عواطف آنها نسبت به همسرانشان بهترین و نیرومندترین عواطف است.
سپس میگوید: از وفای همسرانش بعد از شهادت آن حضرت این است كه: رباب (همان بانویی كه نامش در این دو شعر برده شده) ازطرف رجال و بزرگان قریش خواستگاری شد، نپذیرفت، و گفت:
پس از این شرافت و افتخار بزرگ كه پدر شوهری چون رسول خدا یافتم، كسی را به پدر شوهری انتخاب نمیكنم.
و تا یك سال در زیر سقفی منزل نكرد، و تا وفات كرد گریه و اندوه او كم نشد.