سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

ماجرای لشکر اسامه و تخلّف برخی از صحابه

 س. شیعیان حدیثى ساخته‌اند که در آن آمده است: «لعنت خدا بر کسى باد که در لشکر اسامه شرکت نکرد و از آن باز ماند». آنها با ساختن این حدیث مى‌خواهند بر عمر لعنت بفرستند، اما فراموش کرده‌اند که آنها باید دو چیز را ثابت کنند:

- یکى اینکه على از شرکت در لشکر اسامه باز نمانده است و اگر باز نمانده و شرکت کرده، پس او به امامت ابوبکر اعتراف کرده است، چون او راضى شده که سرباز فرماندهى باشد که ابوبکر او را تعیین کرده است.

دیگر اینکه بگویند: على در لشکر اسامه شرکت نکرده است. پس على مشمول دروغى مى‌شود که ساخته‌اند.

ج. عجیب است این همه تحریف و مغلطه‌کاری در حدیث ثابتی که خود اهل‌سنّت هم آن را روایت کرده‌اند و اینکه جمعی از اصحاب، مثل ابوبکر، عمر، عثمان، ابوعبیده، سعد و دیگران غیر از علی ‌بن ‌ابی‌طالب‌(علیه‌السلام)  مأمور به شرکت در آن سریه که به ریاست اسامة ‌بن‌ زید‌ بن ‌حارثه بود، شدند و اسامه، جُرَف را لشکرگاه قرار داد و نیز تخلّف این دو نفر (ابوبکر و عمر) ثابت است و حدیث لعن را علمای بزرگ اهل‌سنّت روایت کرده‌اند[1] و تا حدّی تخلّف آنها ثابت است که بعضی در مقام برآمده‌اند که تخلّف آنها را توجیه و حمل بر ضرورت نمایند.

 

در مورد علی‌(علیه‌السلام) ، تخلّف بی‌موضوع است. اینکه می‌گویید اگر تخلّف نکرده، پس به امامت ابوبکر اعتراف کرده چه معنا دارد؟ این چه ملازمه عجیبی است؟

تخلّف و عدم تخلّف و لعن، مربوط به زمان حیات رسول خدا‌(ص)  است که بر ابوبکر و سایر صحابه، اسامه امارت داشت و علی‌(علیه‌السلام)  مأمور به شرکت در آن نبود.

حاصل اینکه این طعن و ایراد بر ابوبکر و عمر و شمول لعن حضرت رسول‌(ص)  نسبت به آنها بر هرکس كه مراجعه به تاریخ نماید در نهایت وضوح ثابت می‌شود و همه می‌فهمند که تخلّف آنها برای توطئه و اغتنام فرصت بود، چنان‌که حکمت دستور رسول خدا‌(ص)  عدم حضور آنها در مدینه بود.

 

 

[1]. شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص23؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج6، ص52 و دیگر مصادر معتبر شیعه و اهل‌سنّت.

موضوع: 
نويسنده: